Lilypie Maternity tickers
گندم خانوم
 
سه‌شنبه، مرداد ۲۰، ۱۳۸۸
یک روز هم سردبیر خودم
چند روزی هست که فهمیدم اون مرحومی که اسم وبلاگش رو سردبیر خودم گذاشته بود چه زجری کشیده تا به این اسم رسیده.
هر روز با اعصاب داغون می ام خونه یه روز حتی با بغض. از بس که کارم زیاد و سخته و سردبیرم سختگیر. حجم اطلاعات و کار هر روز اونقدر زیاد ِ که گاهی اوقات می خوام فرار کنم. ولی می دونم پیشرفت کارم مدیون سختی های امروزم هست. چه شعاری شد!! ولی نتیجه اش رو دیروز با چاپ بدون کم و زیاد یکی از گزارش هام در معتبرترین روزنامه اقتصادی دیدم. ( بقیه روزنامه ها هر روز یکی دو تا خبرم رو کار می کنند ولی این یکی واقعا لذت داشت)
احمقانه است آدمی که روزی 12 ساعت آنلاین ِ باز هم پای سیستم بشینه. ولی این حماقت اتفاق افتاده! شبهای قبل به همین خاطر به لب تابم دست نمی زدم و بعد از یک ماه داشتنش هنوز لیبل فارسی براش نخریدم حتی هاردش رو یک گیگ که سهله 100 مگ هم پر نکردم. انگار نه انگار چندین ماه برای به دست آوردنش تلاش کردم . هر روز با بورس بودن من رو داره عوض می کنه! می دونم که صبور شدم و شکاک و دیروز بعد از جواب فوق نکته سنجانه به یه دوست قدیمی فهمیدم که ویروس نکته سنجی خبرنگارها داره روی برخوردهای روزانه ام تاثیرش رو می گذاره.
جالب اینه که تا دیروز فکر می کردم روزی 4 تا خبر نوشتن باعث می شه که فکر وبلاگ نویسی به سرم نزنه ولی بغضی که امروز بعد از خوندن وبلاگ آنا سراغم اومد یادم انداخت که هزارتا خبر نوشتن هم نمی تونه حس وبلاگ نویسی رو داشته باشه.

نمی دونم بار دیگه که باز هم فرصت بشه اینجا بنویسم کی هست ولی می دونم بهش احتیاج دارم :)