Lilypie Maternity tickers
گندم خانوم
 
پنجشنبه، شهریور ۰۵، ۱۳۸۸
گفتم دیگه کار نمی کنم؟ فکر کنم نگفتم.

از 3 شنبه سر کار نمی رم. خیلی هم داره خوش می گذره.

روز اول به آرایشگاه گذشت.

روز دوم به بازار گردی و کلی خرید چیزهای خوشگل.

امروز و فردا هم به مهمونی بازی و افطاری و دیدن نوزاد سپری خواهد شد.



دلایل کار نکردنم زیاد ِ . کار طولانی مدت با استرس، حقوق کم و ناسپاسی، نارضایتی دانیال و مامانم از کار دائم من، تصمیم جدی به بچه دار شدن و ...

الان راضی ام از تصمیمم ولی دلتنگ خبر نوشتن و هیجانات کم و زیاد شدن قیمت سهام هستم.

توی همین چند روز پیشنهاد کار داشتم ولی باید فکر کنم. نمی خوام بی گدار به آب بزنم.



................

دیشب تا وارد بنگاه شدیم یکی از کارمندهای آژانس املاک با ژست بازاریاب های حرفه ای جلو اومد و به گرمی سلام کرد و گفت: برای رهن و اجاره چند مورد خوب دارم.
ما هم با نگاه متحیر پاسخ دادیم: رهن؟ نه. برای خرید اومدیم.

گفتن این جمله از بزرگترین آرزوهام بود که به لطف خدا داره عملی می شه.