Lilypie Maternity tickers
گندم خانوم
 
شنبه، دی ۱۹، ۱۳۸۸
آزمایشی با دو جواب
یکی از روزهای هفته گذشته رفتم آزمایشی رو که دکتر نوشته بود انجام بدم. آزمایش تیرویید و ایدز و هپاتیت و دیابت و گروه خونی و اینها بود.
آزمایش تیروئید رو به تازگی داده بودم و خیالم از بابتش راحت بود بقیه موارد رو هم فکر نمی کردم داشته باشم. شوخی شوخی به دانیال می گفتم که حالا می رم می بینم ایدز دارم و می خندیدیم.
آزمایش رو دادم و تست انعقاد خون هم ازم گرفتن و خوشحال و خندان منتظر سه روز بعد شدم که برم و نتیجه رو بگیرم و فوری ببرم پیش دکتر تا برم سونوگرافی و بتونم برای اولین بار نی نی رو ببینم.
برای گرفتن جواب راهی شدم. متصدی جواب من رو می شناخت. از بس که این چند ماه برای آزمایش بارداری و مقدمات بارداری سراغش رفته بودم.
گفت بشین تا همکارم بیاد. همکارش با ابروهای تتوی بالا رفته و آرایش آنچنانی و تق و تق اومد و شروع کردن با هم پچ پچ کردن. همکارش رو کرد به من و گفت: آزمایش تون مشکوک به دیابت بوده و دوباره باید انجام بدیم. سابقه دیابت دارید؟
گفتم: تا حالا که سابقه دیابت نداشتم. الان نمونه می گیرید یا صبح ناشتا؟
گفت: نه با همون قبلی دوباره تست می کنیم و فردا همین موقع برای جواب بیا.

بعد هم زیر لب در مورد تعداد زیاد باکتری چیزهایی گفت و رفت.

من گیج و شوکه برگشتم خونه. به دانیال که گفتم قیافه آدمهایی رو به خودش گرفت که خبر فوت عزیزشون رو می شنون. من هم البته دست کمی نداشتم .
کمی که حالم بهتر شد دنبال دیابت بارداری و درمانش و عوارضش بر جنین گشتم. انجمن گابریک خیالم رو راحت کرد که مشکل بدون علاجی نیست جنین هم اتفاق خاصی براش نمی افته.
حالا هرچی اونها رو به دانیال نشون می دادم باورش نمی شد.
کمی که به مطالب دیابت بارداری و نوع آزمایش برای تشخیص اش نگاه کردم تازه دوزاری ام افتاد که با یک بار آزمایش اون هم در هفته 7 که من توش بودم نمی شه گفت دیابت دارم. به همکار سانتی مانتال شک کردم. بعد هم باکتری چه ربطی به دیابت داشت؟

با وجود همه اینها دلم نگران بود. تهوع وحشتناکی که سابقه نداشت به سراغم اومد و شام و صبحانه و نهار روز بعد هم نتونست از گلوم پائین بره. خواب درست و حسابی هم نداشتم.
با دانیال رفتیم برای گرفتن جواب آزمایش. همون دختری که من رو می شناخت جواب رو به دستم داد. دستم که به دستش خورد سرد و لرزان بود. گفت: خوبید؟ گفتم: به لطف شما و همکارتون از دیروز تا الان نه خوردم و نه خوابیدم.
با خنده گفت: چرا آخه؟ همه چیزت که نرمال و خوب بود.
با اخم جواب دادم: مگه شما نگفتید به دیابت مشکوک هستم؟

گفت : نه ما گفتیم؟ این قند خونت 65 که نزدیک به حداقل هست و مشکلی نداری.

خیالم راحت شده بود ولی از دستشون هم عصبانی بودم. گفتم که چقدر کارشون اشتباه بوده و اونها اجازه ندارند نتیجه آزمایش رو به بیمار اعلام کنند و...
اومدیم خونه. دوتایی گشنه و تشنه بودیم. هر چی بود رو گرم کردیم خوردیم و جواب آزمایش رو هم خوب بررسی کردیم. باکتری نگاتیو بود و هیچ مشکلی در هیچ جایی نداشتم.
خدا رو شکر!

امروز می رم دکتر و سونو برای دیدن نی نی و قلب کوچولوش. خدا کنه که خوب و سالم باشه