Lilypie Maternity tickers
گندم خانوم
 
پنجشنبه، دی ۲۴، ۱۳۸۸
پتیکو سرما می خورد یا هفته هشتم
هفته هشتم داره تموم می شه و کم کم به اواخر ماه دوم نزدیک می شم.
شنبه رفتیم دکتر. همه چیز خدا رو شکر خیلی خوب و نرمال بود. 4 کیلو وزن کم کرده بودم در یک ماه که خوشحال شدم و دکتر گفت که طبیعی است.
من زیاد تهوع ندارم ولی اشتهام خیلی کم شده و نون و برنج اصلا نمی تونم بخورم چون معده ام بدجور سنگین می شه اون کاهش وزن به همین دلیل بود.
بعد از دکتر هم نوبت به قسمت رومانتیک ماجرا رسید: سونوگرافی
یکی از زیباترین و باشکوه ترین لحظات زندگی من و دانیال موقعی بود که صدای قلب نی نی رو شنیدیم. قلب کوچولو و عزیزش با قدرت می زد و مامان و باباش رو عاشق نی نی 2 سانتی کرد.
چون صدای قلبش شبیه به صدای پتیکو پتیکوی اسب بود از اون روز صداش می زنیم پتیکو :)

این چند روز هم گرفتار اتفاقات جدید بودم. انگار که کتاب بارداری هفته به هفته رو قورت داده باشم همه علایمی که خونده یا نخونده بودم خودشون رو نشون دادن.
طپش قلب، خون دماغ شدن، یه ذره خون ریزی لثه، سنگین و حساس شدن سی نه و از همه مهتر سرماخوردن نی نی.
این آخری رو هیچ جا ننوشتن ولی خانم هایی که بچه دارن قبلا تذکر داده بودن من هم با بی خیالی ازش گذشته بودم. به نظرم خنده دار بود که نی نی توی شکم گرم و نرم سرما بخوره یا به قول مامان بزرگم قولنج کنه.
چند شب پیش رفتیم برای خرید شلوار بارداری. سایزم زیاد نشده ولی یه احساس سنگین شدن در شکمم دارم که دوست ندارم لباسم بهش چسبیده باشه. موقع پرو شلوارها احساس سرما کردم ولی چندان مهم نبود.
اون شب تا صبح کمی دل درد داشتم و بی اختیار ماهیچه هام رو منقبض می کردم. فرداش هم همینطور بودم. خیلی ترسیدم ولی این علائم شبیه به مشکلات جدی نبود که قبلا تجربه کرده بودم.
تا اینکه به مامان گفتم و اون هم تشخیص سرما خوردگی نی نی رو داد. لباس گرم تر پوشیدم و حوله گرم روی بچه ام گذاشتم تا حالش جا اومد.

این هم از هفته هشتم و وقایع اش.
برای نی نی از همون موقع که آزمایش مثبت شد توی یه دفتر می نویسم به نظرم ماندگاری اش از وبلاگ بیشتر هست و وقتی هم که بزرگ شد و خواست مامان یا بابا بشه می دم بهش.