Lilypie Maternity tickers
گندم خانوم
 
شنبه، تیر ۱۹، ۱۳۸۹
مادر شدن را به بها دهند، نه بهانه
45 روز از آخرین نوشته وبلاگ می گذره. این تیکر هم خوب چیزیه که روزهای رفته رو نشون می ده و می گه تا مقصد چقدر مونده.
این 45 روز گذشته خیلی سخت گذشت ولی گذشت و می دونم بقیه اش هم سخت و آسون تموم می شه.
فردای اون روزی که پست قبلی رو نوشتم بزرگترین ترس زندگی ام رو تجربه کردم. خونریزی داشتم و فکر کردم پسرک رو از دست دادم ولی جفت پائین اومده بود و مجبور به استراحت در خونه شدم.
چند روز تنها بودم و دراز کش تا مامان و خاله ام اومدند و 1 هفته موندند. بعد هم مادر و پدر دانیال 3 هفته پیش ما بودند و الان هم یک هفته است که تنهایی سر می کنیم تا اول مرداد زنگ پا به ماه شدن رو بزنن و مامانم بیاد که بمونه تا زایمان و یعدش.
این مدت فقط برای دکتر و سونو و بیمارستان از خونه بیرون رفتم. نمی خوام ریسک کنم و باز هم بترسم. دکتر و سونو می گن که همه چیز خوبه ولی من تا رایان توی بغلم نیاد نمی خوام فعالیت معمولی داشته باشم.
توی خونه 70 متری پیاده روی می کنم و روز رو به شب می رسونم از این روزها لذت می برم و با پسرکم حرف می زنم. مادر شدن آسون نیست.
شب ها از درد کمر نمی تونم درست بخوابم که به گفته دکتر طبیعی ه و کل سیستم گوارشی ام به هم ریخته و غیر از درد و سوزش معده چند روز به شدت خونریزی روده داشتم که اون هم ماجرایی برای خودش داره.

خلاصه که یه جای سالم برام نمونده و به قول دوستم دکترها هم می گن طبیعی ه. انگار توی بارداری اگر بمیری هم باز می گن طبیعی ه.

برچسب‌ها:

1 Comments:
Anonymous ملیحه said...
آخی تو هم که داری در حقه خودت ظلم میکنی، آخه این چه کاریه میکنید شماها بابا:D، اعتراف کن که پشیمون شدی ;)
اینا که همه شوخی بود چون من اصلن از بچه خوشم نمیاد:-"
اما ایشالا که خودتو نینیت سلامت باشین و این روزای سختی کشیدن تموم شه جاشو شیطونیه پسرکت بگیره...

Lilypie Maternity tickers