Lilypie Maternity tickers
گندم خانوم
 
شنبه، شهریور ۰۷، ۱۳۸۸
یکی به من بگه توی خونه چه کار کنم؟
کم مونده دیوونه بشم از بیکاری

دقیقا یک سال کار کردم . توی این یک سال تا صبح چشم باز می کردم به برنامه کاری اون روز فکر میکردم ولی امروز ذهنم هرچقدر گشت برنامه خاصی پیدا نکرد. واقعا دردناکه
باید یک کار نیمه وقت پیدا کنم
پنجشنبه، شهریور ۰۵، ۱۳۸۸
گفتم دیگه کار نمی کنم؟ فکر کنم نگفتم.

از 3 شنبه سر کار نمی رم. خیلی هم داره خوش می گذره.

روز اول به آرایشگاه گذشت.

روز دوم به بازار گردی و کلی خرید چیزهای خوشگل.

امروز و فردا هم به مهمونی بازی و افطاری و دیدن نوزاد سپری خواهد شد.



دلایل کار نکردنم زیاد ِ . کار طولانی مدت با استرس، حقوق کم و ناسپاسی، نارضایتی دانیال و مامانم از کار دائم من، تصمیم جدی به بچه دار شدن و ...

الان راضی ام از تصمیمم ولی دلتنگ خبر نوشتن و هیجانات کم و زیاد شدن قیمت سهام هستم.

توی همین چند روز پیشنهاد کار داشتم ولی باید فکر کنم. نمی خوام بی گدار به آب بزنم.



................

دیشب تا وارد بنگاه شدیم یکی از کارمندهای آژانس املاک با ژست بازاریاب های حرفه ای جلو اومد و به گرمی سلام کرد و گفت: برای رهن و اجاره چند مورد خوب دارم.
ما هم با نگاه متحیر پاسخ دادیم: رهن؟ نه. برای خرید اومدیم.

گفتن این جمله از بزرگترین آرزوهام بود که به لطف خدا داره عملی می شه.
شنبه، مرداد ۲۴، ۱۳۸۸
هفته
خستگی آهنگ متن شنبه تا چهارشنبه است
آهنگ روزهای دیگر را تو بنواز

جمعه به جک نیکلسن گذشت و پنجشنبه با کتاب خاله بازی و خواب در اتاق خالی.

می خوام فردا زنگ بزنم به یکی از روزنامه های وزین اقتصادی. بگم کلا صفحه رو بدین من ببندم برید استراحت کنید! همه مطالب دو روز گذشته من رو برداشته به اسم خودشون زده.
جدا زنگ می زنم. حیف که از بس وزین هستن سایت ندارن و گرنه نشون می دادم چه خبرهاست!
پنجشنبه، مرداد ۲۲، ۱۳۸۸
چی کار کنم؟
یه بازی مد شده توی وبلاگ ها که 14 سال پیش چه کار می کردید. به نظرم این کار فایده نداره. من دوست دارم امسالم رو با سال گذشته مقایسه کنم.
شنبه ای که گذشت روز خبرنگار بود. پارسال در چنین وقتی آرزو می کردم در یک رسانه کار کنم. نوشتم آرزو ولی چیزی فراتر از آرزو بود. به قول یاشا حسرت جانکاه بود. الان به بهتر شدن کارم فکر می کنم و تونستم تا حد قابل قبولی موفق باشم.
موضوع دیگه ای که ذهنم رو درگیر کرده بچه دار شدنه و اینکه اگه بچه باشه چطوری کار کنم؟
من و دانیال بدجور هوس بچه داریم و این بیماری که دو ماهه درگیرش هستم داره می گه بجنبید تا دیر نشده که ممکن چند سال آینده نتونید بچه دار بشید.

دعا می کنم که این مسائل زودتر حل بشه.
.
.
.
اینها به کنار اگه به رز سفید و نهال دسترسی دارید بهشون بگید که من منتظر آدرس جدید هستم. نهال که خیلی وقته رفته ولی واقعا به یادش هستم. هر کسی بهشون دسترسی داره مدیون که نگه این پیغام من رو!

پ.ن: خبرهای دیروزم رکورد چند ساله خبرگزاری رو زد. خوشحالی وصف یک دقیقه اش است.

برچسب‌ها:

سه‌شنبه، مرداد ۲۰، ۱۳۸۸
یک روز هم سردبیر خودم
چند روزی هست که فهمیدم اون مرحومی که اسم وبلاگش رو سردبیر خودم گذاشته بود چه زجری کشیده تا به این اسم رسیده.
هر روز با اعصاب داغون می ام خونه یه روز حتی با بغض. از بس که کارم زیاد و سخته و سردبیرم سختگیر. حجم اطلاعات و کار هر روز اونقدر زیاد ِ که گاهی اوقات می خوام فرار کنم. ولی می دونم پیشرفت کارم مدیون سختی های امروزم هست. چه شعاری شد!! ولی نتیجه اش رو دیروز با چاپ بدون کم و زیاد یکی از گزارش هام در معتبرترین روزنامه اقتصادی دیدم. ( بقیه روزنامه ها هر روز یکی دو تا خبرم رو کار می کنند ولی این یکی واقعا لذت داشت)
احمقانه است آدمی که روزی 12 ساعت آنلاین ِ باز هم پای سیستم بشینه. ولی این حماقت اتفاق افتاده! شبهای قبل به همین خاطر به لب تابم دست نمی زدم و بعد از یک ماه داشتنش هنوز لیبل فارسی براش نخریدم حتی هاردش رو یک گیگ که سهله 100 مگ هم پر نکردم. انگار نه انگار چندین ماه برای به دست آوردنش تلاش کردم . هر روز با بورس بودن من رو داره عوض می کنه! می دونم که صبور شدم و شکاک و دیروز بعد از جواب فوق نکته سنجانه به یه دوست قدیمی فهمیدم که ویروس نکته سنجی خبرنگارها داره روی برخوردهای روزانه ام تاثیرش رو می گذاره.
جالب اینه که تا دیروز فکر می کردم روزی 4 تا خبر نوشتن باعث می شه که فکر وبلاگ نویسی به سرم نزنه ولی بغضی که امروز بعد از خوندن وبلاگ آنا سراغم اومد یادم انداخت که هزارتا خبر نوشتن هم نمی تونه حس وبلاگ نویسی رو داشته باشه.

نمی دونم بار دیگه که باز هم فرصت بشه اینجا بنویسم کی هست ولی می دونم بهش احتیاج دارم :)